پس لرزه های غزل

ساخت وبلاگ
م م: یک پنجره ی باز به اعجاز لغات است  شأن ِتو برازنده تر از این کلمات است  بر دلهره ی فصل خزان راه ندارد  این باغ معطر به سلام و صلوات است  دلتنگ ِمحبت شده هر کس به طریقی  در محضر تو دست به دامان نجات است  خوشبخت هرآنکس بشود شامل لطفت - دل برده کویری به لب آب حیات است& پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 23:27

شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو ای رایت سپیده دمان چشم های تو   پیچیده است عطر خوشی در فضای شهر از لابه لای خلوت تو با خدای تو   تو طعم روشنِ سحری که انارها _ _سرخاند و سینه چاک تمامی برای تو یاس سپید قامت هم سنگ با علی ع خرد است آسمان و زمین پیش پای تو بی شک دلیل برتری خاک بر فلک جاری است ا پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 23:27

م N: سوختم بال و پرم را تا شدم پروانه ات تومنی یامن تو هستم اینچنین دیوانه ات  تومنی یا من توأم مست و خرابی ,آمده  اختیار از دست داده پشت درب خانه ات  پیرکردی و مرا انگار که نشناختی قدر پلکی روی هم بستن شدم بیگانه ات  مست و لایعقل هوایی می کنی قلب مرا  در کف چنگیز باشد شهر م پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 96 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 18:13

 قصیده بود ، منقش به کلک ِ بیم و امیدکه " انتظار " سوالات سخت می پرسیدبگو به من که چطور است حال و احوالت :"سکوت کرده به رنگ ِ ملافه های سپید "قصیده هات کجایند ؟! لحظه ای برگشت –_تبسمی و کلیدی میان در چرخیدسلام بر تو رفیق ِ" صمیمی باران "هوای تازه "ترنم " به زندگی  بخشیددر انتظار چه ه پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 98 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 18:13

Poem: بخت ِمَن و گیسوی تو همرنگ ِدوات است  است  ابروی تو افسونگر بُغض ِکلمات است  این پنجره باز است به روی تو و چشمت  دلتنگ ترین قافیه گردان ِلغات است  در دام تو هرکس که بیفتد به طریقی  زندانی بیچاره ی بی راه نجات است  بدبخت هرآنکس بدهد دل به تو یک عمر  سردرگم پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 75 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 18:13

جمهوری عشقی ست که درحال سقوط است  یا کشور ِقحطی زده ای چون برهوت است  این دل که ترک خورده و آرام ندارد  سر برده کویری به گریبان ِسکوت است  سیبی ست که از جاذبه افتاده و از جبر باهر کششی دست به دامان ِهبوط است  خارج شده از دسترس عشق و جنون گر  تبعیدی ویرانه نشین در الموت پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 78 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 18:13

جولان گرفته ماتم ِاز دست رفتنت  باید چه کرد با غم ِ از دست رفتنت  عادت نکرده ساحل طوفانی دلم  بر ضربه های محکم از دست رفتنت  تسخیر کرده است مرا دردو در دلم  کوبانده است پرچم از دست رفتنت  سال نو است و مانده دلم در میان این  تقویم های مبهم از دست رفتنت  از این پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 118 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 18:13

Poem: هیزم ِ سوخته بر چشم ِترش می ماند داغ بر سینه و خون برجگرش می ماند   بغض ِچشمان ِ علی (ع)درغم پهلوی کبود  کوه دردی ست که روی کمرش می ماند   وقت تنگ است و نگاه ِپُرِ مِهر ِ یارش روز و شبها پس از این در نظرش می ماند   زندگی بی نفس دوست شبیه مرگ است زخم عشق است همیشه اثرش می ماند   عطر گلهای نیاز است که از کوثر تا_ _کنج محراب به بال سفرش می ماند   عشق زهرا (س) به علی (ع) عشق خدایی ست که در هرزمان ازدل و جان پست سرش می ماند   بی سبب نیست که خورشید سحرگاهان تا  لحظه ی آمدنش منتظرش می ماند   حق علی (ع) باشد وتا آخر جانش به یقین  مثل یک کوه،  مداوم سپرش می ماند به یقین لحظه ی اعجاز علی (ع) قبل ِ سحر کوثر آشفته ی شق القمرش می ماند       2- به نام نور که نور است و بی همانند است نسیم ِ چشمه ی کوثر،  بهارِ پاینده است   بقیع گرچه غریب است ! مثل خورشیدی میان ِ ظلمتِ آل سعود ، تابنده است   همیشه در رگ تاریخ جانفشانی "تو " زمینه ساز ِ بهاران ِ  حال و آینده است   تویی که شأن نزولت شده است" اعطینا" تویی پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 115 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:03

Poem: نه راه ِپیش نه راهی به پشت ِسر دارد  پرنده ای که دلی تنگ و دربه در دارد  پرنده ای که کسی نیست تا دمی او را  از آسمان و زمین تو بر حذر دارد  دوباره دل به خیالت زده نمی فهمد  برای قلب شکسته غمت ضرر دارد  پیاده می شوم از زندگی , ادامه بده  سواره کی دلش از حال من خبر دارد  دلش گرفته پلنگی که مخفیانه  فقط به روی ماه تو هر نیمه شب نظر دارد   به دور دست دلش را سپرده و باخود  غزال ِخیره سری چون تو همسفر دارد  بزن به زخمه ی تنبور و عاشقانه بخوان به راه عشق مزن دل که دردسر دارد  #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @Poemnezhadhashemi1 پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 81 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:03

Poem: یک دلخوشی ِصرف ِ قریب الوقوع باش  درلحظه ی شکست, دوباره شروع باش  در پیشگاه حضرت نام آشنای عشق  لطفا"دمی به حال خضوع و خشوع باش  شب خیمه می زند به دلت, لحظه ای بخند  آرامش خیال ,به وقت طلوع باش  در لحظه ی نزول غزلهای بیشمار  یک نسخه ی اصیل برای رجوع باش  از فرع خویش غافلم و وصلِ اصل تو  یکبارهم تو نیز به فکر فروع باش. نگذار عاشقت بشوم زودتر برو ... فکر علاج واقعه قبل از وقوع باش @poemnezhadhashemi #سید_مهدی_نژاد_هاشمی پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 121 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:03

Poem: دلم می خواهدت گرچه بخواهی یا نخواهی تو  مسیر من تویی هرچند راه ِاشتباهی تو  به بیراهه زدم دل تا بیابم راه را اما  نفهمیدم علی رقم ظواهر سربه راهی تو  نه اینکه دوستت دارم , نه اینکه عاشقت هستم  نه اینکه عادت این برکه ی دلتنگ ِماهی تو  گرفتار تسلسل روحم از سینه به تنگ آمد  به اعجاز نگاهت جان بده بر تُنگ ِماهی , تو  اسیر زندگی و مرگ می دانم خودم را گر  شک افتاده به جان من که راهی یا که چاهی تو  نجابت از سر و روی تو می بارد ولی افسوس  به دوزخ می بری ام گاه گاهی با نگاهی تو  به حکم عشق باید سر به بالین غزل بگذاشت  به حکم شرع گردن می زنی تا پادشاهی تو  مرا بگذار و بگذر سنگ بر این چاه منداز  چه می خواهی از این جان ِکبوتر های چاهی تو ... #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 136 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:03

@@@@@ ''": به حکم ِشرع اگرچه حرام خواهد شد  لبت بهانه ی شربِ مدام خواهد شد  به زندگانی آسوده برنمی گردد  کسی که با هوست هم کلام خواهد شد  عجیب نیست پرنده شوی تو هر کس را  به یک اشاره گرفتار ِدام خواهد شد  لبت شراب ِدل انگیز و شاعر ِمجنون  فقط به توبه شکستن به نام خواهد شد میان صید و صیاد تو تفاوت نیست  به ناز ِچشم تو یکباره خام خواهد شد  اگر چه عشق تو آتشفشان به پا کرده  جهان کنار ِتو دارالسلام خواهد شد  بیا و جام بگردان که عمر ناچیز است  مرا ببوس که دنیا تمام خواهد شد  #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

Seyed mehdi Nezhadhashemi: آباد کرده ایم که ویران تو شوم  با التماس دست به دامان تو شوم  آب از سرم گذشته ولی نیتت شده  کشتی شکست خورده ی طوفان تو شوم  شب را کشیده ای به تب و تاب ِ چشم هات  تعبیر خوابهای پریشان تو شوم  لعنت به بُعدِ فاصله ای که گذاشتی  در طول عمر بی سرو سامان تو شوم  غرق ِفروغ می شوی از روی عمد تا  آغاز ِفصل ِسرد ِزمستان تو شوم  جان منی و زنده به عشق است جان ِمن  جان می دهم که آخر ِ ایمان تو شوم  ایمان بیاوریم امیدی هنوز هست  یک پنجره به سمت خیابان تو شوم  یک پنجره به سمت غروبی که غرق در .... حال و هوای قصه ی پایان تو شوم  #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

Seyed mehdi Nezhadhashemi: تورا گم کرده ام  شبیه کوهنوردی که به قله نمی رسد   بارانی از شعر که نمی آید   ترک های دست کویر  می خواستمت نبودی  میان رویا  میان آرزو  میان تمامی فصل ها  میان ستاره هایی که از جو زمین نمی گذرند  دلخوشی  یک خاطره است  یک رویا  یک نیلوفر خشک شده  دور تنهایی  مثلا " همین جاده ی موهات  به پایان که میرسد  به جایی نمی رسم  جز تو  با این حساب گم ات کرده ام  تا از زندگی کنار بگیرم  گم ات کرده ام تمام شوم  گم ات کرده ام برایت بمیرم  حتا در شعر  دیگر قصه ی مرگ مولف هم  هیچ تأثیری  در کلمه ندارد  باد که می وزد  وحی می شوی  بر هر پیامبری که عاشق باشد  سبک تر از باران  سبک تر از ابر  سبک تر از عاشقانه هایی که  پرستو ها را  کوچ می کند  با تمامی دلنازکیشان  تو را  دوست دارم  به اندازه ی تمام لحظه هایی که گم ات کرده ام #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

Poem: Seyed mehdi Nezhadhashemi: نمی خواهد ببینی لحظه های رفتنم را تو ... اگر جان ِمنی بیرون مکش جان و تنم را تو ... چنان دربند ِیوسف چون زلیخا اشک می ریزم  که عطر درد  دارد بو کنی پیراهنم را تو ... نخواهد شد نصیبت غیر ِخاکستر به چه منظور !? به آتش می کشی با یک نگاهت خرمنم را تو ... مکش بخت مرا همرنگ ِگیسویت به دنبالت  مبر تا درّه ای تاریک روز روشنم را تو ... جنون عشق دارد می برد سمت بیابانم  به دست باد خواهی داد چین دامنم را تو ... نمانده گنج ِپنهانی درون سینه ام جز غم  مکن بیدار از خواب عمیقت , معدنم را تو  نخواهی رفت از یادم اگر چه می زنی برهم  هزاران بار احساسات ِتنها ماندنم را تو ... هوا بس ناجوانمردانه دلتنگ است باید رفت ... از اینجا تا نبینی لحظه ی دل کندنم را تو ... #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

  کاشکی کوک دلت با دل ِ من ساز شود  مانده تا برف زمین , مثل ِیخت باز شود      مانده تا دولت عشقت بدمد بر شب ِمن  آنچنانکه نفست خانه برانداز شود      مانده منصور ِ سَرِ دار نگوید چیزی  محرم ِغربت ِصندوقچه ی راز شود      تو که پیغمبر عشقی بنشین در بَرِ من  بنشین تاکه در این غمکده اعجاز شود      ترسم این است که اصرار ِبراین خواستنت  مثل ِاحساس زلیخا غلط انداز شود      کنج زندان مکافات نگه می دارند  یوسفی را که دراین شهر هوسباز شود      ترسم این است که این مرغ ِبه غم خو کرده  دست و پا بسته ولی عاشق ِپرواز شود      # سایه ی عشق مرا روی سرت می بینی لنز عکاس کمی زاویه اش باز شود    بنشین عکس بگیریم من و تو باهم  بنشین عشق هم آغاز هم ابراز شود      #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

به قول توبه شکن , گرچه اعتماد نکرد!   خودش خلاف هرآنچه که قول داد نکرد بساط عشق فروشی اگر چه پهن شده  توجهی به چنین حرفه ی کساد نکرد   تو ماه چهاردهی و به تو نظر کردن  به غیر ِغصه و غم در دلش زیاد نکرد  حساب کار جهان دستش آمده به یقین  که تکیه بر نفس ِسردوگرم ِباد نکرد   زمانه ایست عجیب و غریب, هیچ کسی  ازآن کسی که به عشق تو مُرد یاد نکرد  ببند دفتر ِشعر مرا که می دانم  تورا بنا به ِروال ِگذشته  شاد نکرد   #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poEmnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

پرسیدی از این عشق بریدم چه کشیدم  خیر از تو و دست تو ندیدم چه کشیدم  باتو هوس ِاوج گرفتن به دلم بود  درخویش تنیدم نپریدم چه کشیدم  از بازی این روز و شب ِروشن و تیره  از بخت شب و موی سپیدم چه کشیدم  تا قله رسیدی و مَنِ بی نفس آخر  از دامن تو دست کشیدم چه کشیدم  گفتی که تو عاشق شده ای با غم ِبسیار  لب بر لب انکار گزیدم چه کشیدم  دیوانه ی شاعر شدم و طعنه ی جانسوز  از دشمن و از دوست شنیدم چه کشیدم  بگذاشت زمین هرکه غمی داشت فروشی  آنرا مَنِ بیچاره خریدم چه کشیدم  # یک منظره از صبح دلم خواست , ندیدی  مثل ِدَر ِ بی هیچ کلیدم چه کشیدم  #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

Poem: Poem: پاهای سست و ناتوانم را نمی فهمید   برباد می رفتم خزانم را نمی فهمید  رسوای عالم بودم و دیوانه ای در شهر  آوازه ی ِنام و نشانم را نمی فهمید  آتش به جان خسته ام انداخت ,معنای ِ دلتنگی ِآتشفشانم را نمی فهمید  مانند گل پروردمش در سینه ام اما  زخم نگاه ِباغبانم را نمی فهمید  گنجشگ پر زد از دلم با آنکه می دانست  زندان ِتنگ آسمانم را نمی فهمید  می خواست تا حرفی بگویم لحظه ی آخر  اینکه بُریده غم امانم را نمی فهمید بربام شب واکرد پای مردمانش را  ماهی که رنج نردبانم را نمی فهمید  نقش جهانم بود اما درنبود خویش حال عجیب اصفهانم را نمی فهمید    دامن کشان از پیش روی من گذشت آرام  پایان تلخ داستانم را نمی فهمید  #سید_مهدی_نژاد_هاشمی  @poemnezhadhashemi پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33

یا عابری که از نفس افتاده نیستم  یا اینکه دل به جاده ی غم داده نیستم  سودی نداشت جز غم تو هرچه بوداگر  جز داغ درقبال تو پس داده نیستم  ساده است دل شکستن و سخت است از نظر  بیرون کنی مرا که غمی ساده نیستم  پیشانی ام به مِهر تو مُهر است و در پی  بیرون از آب بُردن ِ سجاده نیستم  از کشته های عشق تو فهمیده ام که من  تنها رفیق نیمه ی این جاده نیستم  در راه دوست هرچه که خواهد شود , خوش است  جز بذل جان خویشتن آماده نیستم  @poemnezhadhashemi #سید_مهدی_نژاد_هاشمی پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:33